فاطمه حسنافاطمه حسنا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

نازدونه من (کوچولوی تو راهی من )

کتاب خوردن

ما دیروز با مامانی رفتیم کتاب فروشی و اینا رو (کتابهای دانشگاه مامان) رو خریدیم اینم عسکاش و ما خیلی به کتاب خوندن علاقه داریم شایدم کتاب خوردن   ...
26 ارديبهشت 1392

دندون

سلام سلام آی خوشگلم امروز صبح که مامانی از خواب بیدار شد و روی گل منو دید ناگهان با تعجب بهم نگاه کرد چی میدید دو تا مروارید کوچولو بله من بالاخره دندون دار شدم   سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید شدم یواش یواش و بیصدا شدم جز کباب خورا اینم عکس دندونم مامانم میخواد بعدا برام آش دندونی هم درست کنه شاید وقتی بابایی اومد فعلا که امتحانداره و حسابی مشغوله منم قول میدم که کمتر اذیتش کنم اینم یه عکس چند رو بعدکه دندونام بیشتر معلومه   ...
26 ارديبهشت 1392

سفرنامه

اینجا اول سفرمونه سفر عید اول از همه رفتیم قمصر کاشان هنوز هوا سرد بود و شما لباس گرم تنت بود و اینجا تو راه بندر (گهره )نهارمون رو اینجا خوردیم به همراه عمه کوچیکت (نمیدونم چرا تو یزد و اصفهان هیچ عکسی ازت نگرفتم ) اینم یکی از منظره های تو مسیره همون نزدیکای گهره و اینجا یه عکس با بهار حسابی هوا گرم بود اولین باری که لباس خنک تنت کردی اینم دست دوز مامان جون و سر سفره 7 سین خونه آقاجون اینا البته عکس خودت هنوز درست نکردم اینم منظره حیاط خونه آقاجون من این منظره رو خیلی میدوستم البته اونور که مناره های مسجد هست هم خیلی قشنگه  جانم یه خواب شیرین ...
26 ارديبهشت 1392
1